-
۸۲
+متن شبهه یا سوال:
آیا صحت دارد که کینه یزید نسبت به امام حسین علیه السلام به ماجرای زنی به نام «ارینب» برمیگردد؟ اینکه بعضی موضوع کربلا را تا حد «یک درگیری شخصی» تنزل می دهند تا چه حد صحیح است؟ آیا عاشورا واقعا، آنطور که بعضی میگویند یک «دوئل عشقی» بین یزید و امام حسین بود؟
+پاسخ کوتاه :
آنچه که در کتاب مجهول المولف «الامامة و السیاسة» درباره ارینب همسر عبدالله بن سلام، و عشق یزید ارینب آمده به کلی بی اساس بوده و از درجه اعتبار ساقط است و پذیرش آن دور از عقل و روش های علمی است.
برخی اشکالات وارد بر این مطلب؛
اشکال اول:
این داستان در هیچکدام از کتاب های معتبر شیعی نیامده است. از کتاب های اهل سنت نیز، فقط همین کتاب منسوب به «ابن قتیبه» این داستان را نقل کرده است، حال آنکه، در اعتبار و سندیت خودِ این کتاب هم، اشکالات جدی وارد است؛
1. این کتاب، موسوم به «الامامة و السیاسة» است، در حالی که در قرن سوم، دو کلمه «امامت» و «سیاست» به صورت ترکیبی هرگز کاربرد نداشته است.
2. بزرگانی که شرح حال و شمارش آثار ابن قتیبه را نگاشته اند، به کتابی با این مختصات که نوشته او باشد، حتی با عناوین دیگری مثل «تاریخ الخلفاء» اشاره نکرده اند.
3. بررسی متن کتاب نیز، نفی انتساب «الامامة و السیاسة» را به ابن قتیبه تایید میکند؛ برخی از وقایعی که شرح حالشان در این کتاب آمده است، برای سالهای بعد از دوران حیات ابن قتیبه است.
اشکال دوم:
مشکل دیگر به متن و محتوای داستان بر میگردد. در محتوای داستان، این اشکالات جدی و غیرقابل اغماض وجود دارد:
1.نام ارینب در هیچکدام از منابع تاریخی وجود نداشته است.
2.در متن داستان آمده: «معاویه ابودرداء را برای خواستگاری ارینب به عراق فرستاد». ابودرداء در سال 31 یا 32 هجری در گذشته است! (الاستیعاب/ج3/ص1230) در حالی که این داستان در دوران ولی عهدی یزید یعنی سال های 56 تا 60 هجری اتفاق افتاده است. و این یعنی بین زمان مرگ ابودرداء و داستان ارینب چیزی حدود 24 سال فاصله است! ابودردائی که در سال 32 از دنیا رفته، چگونه می توانسته در سال 56 برای یزید به خواستگاری ارینب برود؟!
3.در متن داستان، شوهر «ارینب» را «عبدالله بن سلام» معرفی میکند که از سوی معاویه به فرمانداری عراق منصوب شده است؛ با بررسی اجمالی منابع تاریخی بین همه فرمانداران عراق در دوران معاویه نامی از «عبدالله بن سلام» دیده نمیشود!
اشکال سوم:
اگر جنگ یزید با امام حسین (ع) بخاطر از دست دادن زنی به نام «ارینب» بوده باشد، لااقل باید در گوشه ای از گفت و شنودهای نقل شده در موضوع کربلا و بعد از آن، اسمی از این ماجرا آورده میشد، در حالی که حتی در یکجا هم نمیبینید که یزید نامی از «ارینب» آورده باشد. حال آنکه، در ملاقات یزید با امام سجاد (ع) فقط همان موضوع عدم بیعت از سوی امام حسین مطرح میگردد.
اشکال چهارم:
همچنین در متن داستان به نقل از امام حسین میگوید: «امام گفت ارینب را سه بار طلاق دادم» در حالی که در فقه شیعه، سه بار طلاق در یک جلسه و اصطلاحا «سه طلاقه کردن زن» جایز نبوده و مردود شمرده شده است. این موضوع نشان میدهد که جعل کننده داستان، اطلاعی از فقه شیعه و نظرات امامان معصوم در این زمینه نداشته است.
نهایتا بنظر میرسد، این داستان توسط بدخواهان از یک سو و دوستان نادانی که برای فضیلت تراشی دست به هرکاری میزنند جعل شده باشد.
+پاسخ مفصل :
قبل از هرچیز، اصل داستان را آنگونه که در کتاب «الامامة و السیاسة»، منسوب به «ابن قتیبه دینوری» آمده است را نقل میکنیم. «ابن قتیبه» داستان را اینگونه مینویسد:
«یزید بن معاویه شبی نزد یکی از خدمتکارانش از پدرش معاویه گله کرد که از حال وی غافل است. خدمتکار خبر به معاویه رساند. معاویه یزید را طلبید و از او در این باب پرسید. یزید گفت از تو در کار ازدواجم توقع داشتم که زنی شایسته برایم انتخاب کنی. من مراتب زیبایی و کمال ارینب دختر اسحاق را شنیده و مشتاق ازدواج با وی بودم، چنین نشد و او ازدواج کرد، ولی عشق او همچنان در دل من زنده است و صبر و قرار از من برده است. معاویه یزید را به صبوری دعوت کرد، اما یزید گفت که توان صبر ندارد. این ارینب، دختر اسحاق که در جمال و کمال و شرف و مال نمونه روزگار بود، با یکی از عموزادگان قرشی اش عبداالله بن سلام، ازدواج کرده بود. معاویه به فکر چاره افتاد. او پیشتر عبدالله بن سلام را به عنوان عامل عراق به کار گمارده بود. پس او را احضار کرد و به او وعده هایی داد و همزمان به ابوهریره و ابودرداء گفت؛ دختری دارد که میخواهد او را شوهر بدهد و عبداالله بن سلام را از هر نظر برای همسری او مناسب میداند. این دو نیز سخن او را تأیید کردند. از آن سوی، معاویه به دختر خود گفت که اگر ابوهریره و ابودرداء آمدند و درباره ازدواج با عبداالله بن سلام با تو سخن گفتند، بگو او هم شأنی گرامی است، ولی میترسم که دچار غیرت زنانه شوم و با همسر او، ارینب، برخورد نامناسبی کنم که خداوند را به خشم آورد؛ از این رو شرط ازدواج من با عبداالله، طلاق ارینب است. ابوهریره و ابودرداء نزد عبدالله بن سلام رفتند و موضوع را با او در میان نهادند. عبدالله این را عنایتی از جانب معاویه دانست که میخواهد او را به خاندانش بپیوندد. پس این دو را برای خواستگاری دختر معاویه فرستاد. او نیز شرط خود را با آنان در میان نهاد. عبدالله پذیرفت؛ همسرش را طلاق داد و ابوهریره و ابودرداء را نیز شاهد بر این طلاق گرفت، اما این بار دختر معاویه از پذیرش ازدواج با عبدالله بن سلام سرباز زد. خبر که منتشر شد، مردم به سخن آمدند که این حیله ای از جانب معاویه بوده است. عبدالله بن سلام نیز پی برد که در این ماجرا فریب خورده است. بعد از این ماجرا، معاویه ابودرداء را برای خواستگاری ارینب به عراق فرستاد. او در عراق به دیدار حسین بن علی(ع) که بزرگ عراقیان بود، رفت و ماجرا را با او در میان نهاد. امام از او خواست تا ارینب را با مهریه ای معادل آنچه معاویه برای یزید میپردازد، برای وی نیز خواستگاری کند. در مجلس خواستگاری، ارینب به ابودرداء گفت که من برادرزاده توام ـ انّما أنا بنت أخیک/ یعنی از قبیله توام ـ و کار خود را به تو واگذار میکنم. ابودرداء حسین بن علی را ترجیح داد، ارینب نیز پذیرفت و به همسری امام درآمد. وقتی که این خبر به معاویه رسید، ابودرداء را به شدت سرزنش کرد. مدتی بعد عبدالله بن سلام برای دریافت اموالی که نزد ارینب داشت به عراق برگشت و امام را واسطه دیدار خود با او قرار داد. آن دو با دیدن هم متأثر شدند و گریستند. امام گفت ارینب را سه بار طلاق دادم و ادامه داد که او ارینب را برای زیبایی و ثروتش به ازدواج خود در نیاورده بود، بلکه بر آن بود که او را به همسرش، عبدالله برساند و از این کار قصد ثواب داشته است. عبدالله بن سلام و ارینب دوباره ازدواج کردند و تا پایان عمر عاشقانه در کنار هم زندگی کردند.» (الامامة و السیاسة/ص215ـ223)
اما، اشکالاتی جدی متوجه این داستان است.
اشکال اول:
این داستان در هیچکدام از کتاب های معتبر شیعی نیامده است. از کتاب های اهل سنت نیز، فقط همین کتاب منسوب به «ابن قتیبه» این داستان را نقل کرده است، حال آنکه، در اعتبار و سندیت خودِ این کتاب هم، اشکالات جدی از سوی کارشناسان و اهل فن وارد شده است. بخشی از اشکالات وارده به این کتاب را میتوان اینگونه عنوان نمود:
1. این کتاب، موسوم به «الامامة و السیاسة» است، در حالی که در قرن سوم، دو کلمه «امامت» و «سیاست» به صورت ترکیبی هرگز کاربرد نداشته است. این نکته نشان میدهد که این کتاب یا در قرن های بعد نگاشته شده و به ابن قتیبه منسوب شده است و یا عنوان دیگری داشته و بعدها به این نام، نامگذاری شده است.
2. بزرگانی که شرح حال و شمارش آثار ابن قتیبه را نگاشته اند، به کتابی با این مختصات که نوشته او باشد، حتی با عناوین دیگری مثل «تاریخ الخلفاء» اشاره نکرده اند.
3. بررسی متن کتاب نیز، نفی انتساب «الامامة و السیاسة» را به ابن قتیبه تایید میکند، چرا که اشکالات موجود در آن به هیچ عنوان قابل اغماض نیست. اشکالاتی مثل:
الف: نویسنده در همان ابتدای کتاب مینویسد: «قال ابو محمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه رحمه الله تعالی». این نشان میدهد که شخص دیگری این کتاب را نگاشته ولی بعدها به نام ابن قتیبه شهرت یافته است.
ب: برخی از وقایعی که شرح حالشان در این کتاب آمده است، برای سالهای بعد از دوران حیات ابن قتیبه است.
تمام این نکات، اعتبار و صحت مطالب مندرج در این کتاب را با خدشه جدی روبرو میکند. اینها را گفتیم، تا بگوییم داستان «ارینب» برای اولین بار در چنین کتابی آورده شده است، حال «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل»!
اشکال دوم:
همانگونه که اشاره کردیم، داستان «ارینب» برای نخستین بار در کتاب ابن قتیبه ذکر شده و تمام کسانی که بعدها به نقل این داستان پرداخته اند، سندشان همین کتاب است که البته اعتبار آن مورد بررسی قرار گرفت. اما مشکل نقل های بعدی اینجاست که راویان بعدی، داستان را با اسامی دیگری هم ذکر کرده اند. بطور مثال به جای نام «ارینب»، «هند» و به جای «عبدالله بن سلام»، «عبدالله بن عامر» گفته اند، که همین پراکندگی در نقل ها، داستان را با مشکل اعتباری دیگری روبرو میکند که اصطلاحا به آن «تعارض در نقل» میگویند که در علوم مربوط به مباحث تاریخی، لطمه ای جدی به اعتبار یک موضوع تاریخی است.
اشکال سوم:
مشکل سوم به متن و محتوای داستان بر میگردد. در محتوای داستان، این اشکالات جدی و غیرقابل اغماض وجود دارد:
1. نام ارینب در هیچکدام از منابع تاریخی وجود نداشته است. اگر این داستان را کنار بگذاریم، «ارینب» نامی غیر آشنا و ناشناخته برای مورخین و پژوهشگران داستان های تاریخی است.
2. در متن داستان آمده است که: «معاویه ابودرداء را برای خواستگاری ارینب به عراق فرستاد». ابودرداء در سال 31 یا 32 هجری در گذشته است! (الاستیعاب/ج3/ص1230) در حالی که این داستان در دوران ولی عهدی یزید یعنی سال های 56 تا 60 هجری اتفاق افتاده است. و این یعنی بین زمان مرگ ابودرداء و داستان ارینب چیزی حدود 24 سال فاصله است! ابودردائی که در سال 32 از دنیا رفته، چگونه می توانسته در سال 56 برای یزید به خواستگاری ارینب برود؟!
3. در متن داستان، شوهر «ارینب» را «عبدالله بن سلام» معرفی میکند که از سوی معاویه به فرمانداری عراق منصوب شده است.
الف: با بررسی اجمالی منابع تاریخی، نام همه فرمانداران عراق در دوران معاویه به این شرح است: مغیرة بن شعبه، زیاد بن ابیه، عبیدالله بن زیاد و مدتی هم در نعمان بن بشیر در کوفه. میبینید که در میان فرمانداران منصوب از سوی معاویه، نامی از «عبدالله بن سلام» دیده نمیشود!
ب: در متن داستان، «عبدالله بن سلام» فردی از قبیله قریش معرفی میشود. حال آنکه در تاریخ صدر اسلام، فردی با چنین نام در قریش وجود ندارد. در منابع تاریخی فقط یک فرد مشهور با نام «عبدالله بن سلام» وجود دارد. کسی که یهودی الاصل بوده و بعد از مسلمان شدن در دوران حیات پیامبر اسلام، در سال 41 هجری از دنیا رفت! جز این فرد، در هیچ یک از مصادر تاریخ، به شخصی با این نام بر نمیخوریم.
4. در متن داستان، امام حسین را به عنوان «بزرگ مردم عراق» که در کوفه ساکن است معرفی میکند، در حالی که طبق نقل های معتبر تاریخی، امام حسین علیه السلام تنها در بین سال های 35 تا 40 هجری که امیرالمومنین علی علیه السلام کوفه را به عنوان پایتخت حکومت خویش انتخاب کرده بود، به همراه پدرشان در این شهر سکونت داشتند و پس از شهادت امام علی و صلح امام مجتبی، به همراه برادرشان به مدینه بازگشتند و در طی سال های بعد، هرگز به کوفه مراجعت نکردند.
اشکال چهارم:
اگر آنطور که از این داستان بر میآید، جنگ یزید با امام حسین بخاطر از دست دادن زنی به نام «ارینب» بوده باشد، لااقل باید در گوشه ای از گفت و شنودهای نقل شده در موضوع کربلا و بعد از آن، اسمی از این ماجرا آورده میشد، در حالی که حتی در یکجا هم نمیبینید که یزید نامی از «ارینب» آورده باشد و یا امام حسین علیه السلام را بخاطر این موضوع سرزنش و شماتت کرده باشد. حال آنکه، در ملاقات یزید با امام سجاد علیه السلام فقط همان موضوع عدم بیعت از سوی امام حسین مطرح میگردد.
اشکال پنجم:
این داستان به قدری مشکلات سندی و محتوایی دارد که شاید نیازی به پرداختن به مشکلات دیگر نباشد. ولی اجمالا، یکی دیگر از اشکالات داستان به جایی بر میگردد که به نقل از امام حسین میگوید: «امام گفت ارینب را سه بار طلاق دادم» در حالی که در فقه شیعه، سه بار طلاق در یک جلسه و اصطلاحا «سه طلاقه کردن زن» جایز نبوده و مردود شمرده شده است. این موضوع نشان میدهد که جعل کننده داستان، اطلاعی از فقه شیعه و نظرات امامان معصوم در این زمینه نداشته است.
نهایتا اینکه، به نظر میرسد، این داستان توسط بدخواهان از یک سو و دوستان نادانی که برای فضیلت تراشی دست به هرکاری میزنند جعل شده باشد. داستان امام حسین علیه السلام و چهره نورانی قیام او به اندازه کافی روشن کننده مسیر حق و رسوا کننده جریان باطل در طول تاریخ است به حدی که پیامبر اسلام او را چراغ هدایت و کشتی نجات نامید. پس ذکر این دست موضوعات بی اعتبار و سخیف نمیتواند گردی به دامان عزت بلند حسینی و قیام سراسر روشنگرش بنشاند. مضافا که به اندازه کافی در کتب معتبر شیعه و سنی درباره عوامل زمینه ساز و اسباب حادثه عاشورا بحث و تبادل نظر شده است که افراد جویای حقیقت میتوانند به آنها مراجعه کنند.
منیع : مرکز پاسخگویی به شبهات