-
۲۶
+متن شبهه یا سوال:
اخیرا در جایی میخواندم که علامه طباطبایی هم معتقد هستند که ذوالقرنین همان کوروش کبیر ـ پادشاه بزرگ ایرانیان ـ است. با اینحال چرا برخی اصرار دارند تا نسبت به این موضوع، راه انکار پیش گیرند؟
+پاسخ کوتاه :
در اینکه ذوالقرنین شخصیتی بزرگ و مورد تایید و تحسین قرآن کریم و روایات اسلامی است، شکی نیست. و نیز اینکه، کوروش کبیر، پادشاه بزرگ ایران باستان بوده و فتوحات زیادی داشته، در این هم شکی نیست. ولی عمده بحثی که مطرح بوده و اصطلاحا معرکه آرای میان دانشمندان است، تطابق مصداقی میان ذوالقرنین و کوروش کبیر است. واین یعنی «آیا واقعا ذوالقرنین همان کوروش کبیر است؟»
در پاسخ باید گفت که، اظهار نظر قطعی درباره این احتمال تقریبا غیر ممکن است. اما آنچه که از قرائن مختلف میتوان برداشت کرد، این است که: اگرچه فتوحات کوروش، همچون ذوالقرنین از گستردگی زیادی برخوردار است و نیز، تندیس یافت شده از کوروش، شباهت بسیاری با نشانه های نقل شده از ذوالقرنین دارد، ولی نکاتی در این بین وجود دارد که، ذوالقرنین بودن کوروش را با تردیدهای جدی روبرو میکند.
1. رأفت و مهربانی نقل شده برای کوروش که بسیاری آن را دلیلی بر ذوالقرنین بودنش میدانند، از سوی برخی خاورشناسان رد شده است. «ویزه هوفر» خاور شناس مشهور آلمانی در کتاب ایران باستان، شهرت کوروش به مهربانی با رعیت را ساخته و پرداخته منابع یهود معرفی میکند که «نمیتوان چندان به آنها اعتماد نمود». او حتی تردید دارد که کوروش فرمان بازگشت یهودیان تبعید شده توسط بخت النصر و نیز بازسازی معبد اورشلیم را صادر کرده باشد. او معتقد است که این مطالب احتمالا یک فرض پیش بینی شده و امیدوارانه از جانب یهود بوده است که خدا در آینده شخصی با این خصوصیات را به عنوان منجی برای آنها خواهد فرستاد. (ایران باستان نوشته ویزه هوفر/ص71)
2. نکته دومی که ذوالقرنین بودن کوروش را مخدوش میکند، «مَردوک پرستی» کوروش است. همانگونه که در ابتدای این نوشتار هم اشاره کردیم، قرآن کریم، ذوالقرنین را فردی موحد معرفی کرده و در روایات هم او را «عبد صالح خدا» مینامند. ولی وقتی به استوانه کوروش که مهمترین سندِ در دسترس درباره کوروش است مراجعه میکنیم، میبینیم که او مکررا از «مردوک، خدای بابِلیان» سخن به میان آورده و خود را مورد تایید «مردوک» و صراحتا «مردوک پرست» معرفی میکند. او حتی از خدایان دیگر هم سخن میگوید که «آنها را به پرستشگاههایشان باز گردانده است»! همین امر است که علیرغم تلاش برخی برای ذوالقرنین معرفی کردن کوروش، مانع از این میشود تا انسان بتواند به این امر اذعان نماید.
نتیجه اینکه، حکم به صحت این گزاره که «ذوالقرنینی که داستانش در قرآن آمده همان کوروش کبیر است» با مشکلات جدی روبرو است.
اما اینکه، علامه طباطبایی هم معتقد به ذوالقرنین بودن کوروش باشد، باید گفت که علامه چنین نظری ندارد. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، ذیل آیات 83 تا 98 سوره کهف این بحث را مطرح کرده و چنین نظریه ای را متعلق به «سراحمدخان هندی» و «ابوالکلام آزاد» معرفی میکند. و در نهایت اینگونه اظهار نظر میکند که:
«این بود خلاصه ای از کلامِ ابوالکلام که هرچند بعضی از جوانبش خالی از اعتراضاتی نیست، لیکن از هر گفتار دیگری انطباقش با آیات قرآنی روشن تر و قابل قبول تر است.» (ترجمه تفسیر المیزان/ج13/ص542)
و این یعنی:
1. انطباق ذوالقرنین بر کوروش، نظر خودِ علامه نیست بلکه ایشان نظر افراد دیگر را بیان کرده اند.
2. علامه نظریه ابوالکلام آزاد را تایید نمیکند بلکه فقط از بین هفت نظریه موجود در بین مفسرین، نظریه او را بهتر از نظریه دیگران میدانند.
3. علامه همین نظریه ابوالکلام را هم «خالی از اعتراضات» نمیداند.
در نتیجه، با توجه به جمیع مطالب پیش گفته، نمیتوان به طور حتم به ذوالقرنین بودن کوروش اذعان کرد بلکه فقط میتوان به عنوان یک احتمال در کنار سایر احتمالات مطرح شده در مسئله، به آن پرداخت.
+پاسخ مفصل :
قبل از هرچیز، به نظر میرسد که در این زمینه، دو نکته و سوال اصلی مطرح است که اگر پاسخ این دو سوال داده شود، بخشی از ابهامات موجود در مسئله برطرف خواهد شد.
مطلب اول: در اینکه ذوالقرنین شخصیتی بزرگ و مورد تایید و تحسین قرآن کریم و روایات اسلامی است، شکی نیست. و نیز اینکه،کوروش کبیر، پادشاه بزرگ ایران باستان بوده و فتوحات زیادی داشته، در این هم شکی نیست. ولی عمده بحثی که مطرح بوده و اصطلاحا معرکه آرای میان دانشمندان است، تطابق مصداقی میان ذوالقرنین و کوروش کبیر است. واین یعنی «آیا واقعا ذوالقرنین همان کوروش کبیر است؟»
اما مطلب دوم: نکته ای که در سالهای اخیر، منشاء بحث و نظر بسیاری بوده، نظر علامه طباطبایی در موضوع مورد اختلاف است. مشهور شده است که «علامه طباطبایی هم در تفسیر المیزان، تایید کرده که ذوالقرنین همان کوروش کبیر است». مطلبی که اگر صحت داشته باشد بسیاری از ابهامات برطرف خواهد شد.
به نظر ما اگر این دو مطلب در فضای علمی و بدون تعصب تحلیل شود، شاید بتوان بخشی از تب مسئله را فروکاست. برای ورود در موضوع به سراغ دو سوال میرویم.
سوال اول: آیا واقعا «ذوالقرنین همان کوروش کبیر است»؟
شخصیتهای اصلی این سوال «ذوالقرنین» و «کوروش» هستند. قبل از پاسخ به این سوال، باید به خصوصیات اصلی و ویژگی های این دو شخصیت پرداخت، تا بعد از آن بتوانیم قضاوت کنیم که این دو شخصیت چقدر باهم انطباق دارند.
ذوالقرنین
ذوالقرنین شخصیتی مثبت در تاریخ است که نام او حتی در دوران قبل از اسلام هم مطرح بوده، برای همین هم هست که یهودیان معاصرِ پیامبر و یا قریش ـ با تحریک یهودیان ـ برای آزمایش پیامبر از او درباره شخصیت «ذوالقرنین» میپرسند. پس سوال درباره «ذوالقرنین» امر جدیدی نبوده و از گذشته های دور، محل بحث و پرسش مردم بوده است. قرآن کریم در پاسخ به همین سوال ـ «یسئلونک عن ذی القرنین/ از تو درباره ذوالقرنین سوال میکنند(کهف/83) ـ طبق روش معهود خود که کمتر در پی بیان مصادیق و عنوانِ افراد است، تنها به بیان ویژگی های او میپردازد. خدای متعال در قرآن کریم، این خصوصیات را برای «ذوالقرنین» بر میشمرد:
• «ذوالقرنین» سه سفر و یا سه لشگرکشی مهم داشت: به شرق، غرب و شمال، که هرسه با پیروزی و موفقیت قرین بوده است.
• اسباب این پیروزی ها و توفیقات را خدای متعال در اختیار او قرار داده است.
• او فردی مؤمن، موحد و نسبت به مؤمنان و مردم رئوف بود و هرگز از طریق عدل و انصاف منحرف نمیشد. او هم به خدا ایمان داشت و هم به معاد.
• سازنده سدی نیرومند بوده، تا مردمی مظلوم را بواسطه آن در برابر قومی وحشی، مصونیت بخشد.
• «ذوالقرنین» فردی دارای مناعت طبع و بدون توجه به مظاهر مادی و دنیایی بوده است، تا جایی که وقتی مردم منطقه میخواهند هزینه ساخت مورد نظر را پرداخت کنند، او امتناع کرده و بیان میدارد که «نعمتی که خدا به من داده برای من بهتر است».
اینها تمام آن ویژگی هایی است قرآن کریم درباره ذوالقرنین بیان میدارد.
کوروش
او بنیانگذار و نخستین پادشاه هخامنشی است که به مدت سیسال، در بین سالهای 559 تا 529 قبل از میلاد مسیح، بر نواحی گسترده ای از آسیا حکومت میکرد. درباره دوران کودکی و جوانی کوروش، اطلاعات چندانی در دست نیست، نقلهای تاریخی پراکنده ای هم که وجود دارد، بیشتر به افسانه شبیه است.
کوروش را بیشتر به جنگها و فتوحاتش میشناسند که با لشکرکشی و جنگ برعلیه مادها و فتح پایتخت آنها در هگمتانه ـ همدان فعلی ـ آغاز شد. پس از این جنگ، درگیری های گسترده و پرشمار دیگری هم از او نقل کرده اند که البته جزئیات دقیق آنها خیلی روشن نیست. اما نقطه عطف زندگی کوروش، که باعث ایجاد امپراطوری بزرگی در آسیای مرکزی و غربی شد، فتح بدون جنگ و خونریزی بابِل است که در سال 539 قبل از میلاد اتفاق افتاد. نقل شده است که پس از فتح بابِل، او دستور به بازسازی معبد اورشلیم و بازگشت یهودیانی داد که تا پیش از این در اسارت «بخت النصر»، فرمانروای بابل بودند.
پس از بیان این مقدمات، به سوال اصلی بازمیگردیم که، «آیا این کوروش، همان ذوالقرنین است؟» در پاسخ باید گفت که، اظهار نظر قطعی درباره این احتمال تقریبا غیر ممکن است. اما آنچه که از قرائن مختلف میتوان برداشت کرد، این است که: اگرچه فتوحات کوروش، همچون ذوالقرنین از گستردگی زیادی برخوردار است و نیز، تندیس یافت شده از کوروش، شباهت بسیاری با نشانه های نقل شده از ذوالقرنین دارد، ولی نکاتی در این بین وجود دارد که، ذوالقرنین بودن کوروش را با تردیدهای جدی روبرو میکند. به عنوان مثال:
1. رأفت و مهربانی نقل شده برای کوروش که بسیاری آن را دلیلی بر ذوالقرنین بودنش میدانند، از سوی برخی خاورشناسان رد شده است. «ویزه هوفر» خاور شناس مشهور آلمانی در کتاب ایران باستان، شهرت کوروش به مهربانی با رعیت را ساخته و پرداخته منابع یهود معرفی میکند که «نمیتوان چندان به آنها اعتماد نمود». او حتی تردید دارد که کوروش فرمان بازگشت یهودیان تبعید شده توسط بخت النصر و نیز بازسازی معبد اورشلیم را صادر کرده باشد. او معتقد است که این مطالب احتمالا یک فرض پیشبینی شده و امیدوارانه از جانب یهود بوده است که خدا در آینده شخصی با این خصوصیات را به عنوان منجی برای آنها خواهد فرستاد. (ایران باستان نوشته ویزه هوفر/ص71)
2. نکته دومی که ذوالقرنین بودن کوروش را مخدوش میکند، «مَردوک پرستی» کوروش است. همانگونه که در ابتدای این نوشتار هم اشاره کردیم، قرآن کریم، ذوالقرنین را فردی موحد معرفی کرده و در روایات هم او را «عبد صالح خدا» مینامند. ولی وقتی به استوانه کوروش که مهمترین سندِ در دسترس درباره کوروش است مراجعه میکنیم، میبینیم که او مکررا از «مردوک، خدای بابِلیان» سخن به میان آورده و خود را مورد تایید «مردوک» و صراحتا «مردوک پرست» معرفی میکند. او حتی از خدایان دیگر هم سخن میگوید که «آنها را به پرستشگاههایشان باز گردانده است»! همین امر است که علیرغم تلاش برخی برای ذوالقرنین معرفی کردن کوروش، مانع از این میشود تا انسان بتواند به این امر اذعان نماید.
نتیجه اینکه، حکم به صحت این گزاره که «ذوالقرنینی که داستانش در قرآن آمده همان کوروش کبیر است» با مشکلات جدی روبرو است.
سوال دوم: آیا علامه طباطبایی اعتقاد به ذوالقرنین بودن کوروش دارد؟
به نظر ما، بیان این موضوع که «علامه طباطبایی هم در تفسیر المیزان، معتقد به این است که ذوالقرنین همان کوروش است» یا اجحاف و تهمتی در حق این مفسر بزرگ است و یا تحریف یک اثر علمی.
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، ذیل آیات 83 تا 98 سوره مبارکه کهف، به بحث پیرامون ذوالقرنین میپردازد و در پایان تحت عنوان «ذوالقرنین کیست؟» هفت نظریه را با نام صاحبانشان مطرح میکند و پس از بیان هر کدام از این نظریه ها، نظر شخصی خود را هم درباره آن بیان میدارد. ایشان پس از طرح پنج نظریه ـ در این نظریهها کسانی مثل اسکندر، شین هوانگ تی یکی از پادشاهان چین و یا یکی از فرمانروایان یمن به عنوان ذوالقرنین معرفی شده اند ـ در ذیل نظریه ششم، از قول «سراحمد خان هندی» که «یکی از محققین هند ـ یعنی ابوالکلام آزاد ـ هم در توضیح و تقریب آن سخت کوشیده است» این چنین میآورد:
«آنچه قرآن در وصف ذوالقرنین آورده با این پادشاه عظیم ـ یعنی کوروش کبیر ـ تطبیق میشود».
علامه طباطبایی سپس بطور مفصل به نقل قول سراحمدخان هندی و ابوالکلام آزاد میپردازد و در نهایت اینگونه اظهار نظر میکند که:
«این بود خلاصه ای از کلامِ ابوالکلام که هرچند بعضی از جوانبش خالی از اعتراضاتی نیست، لیکن از هر گفتار دیگری انطباقش با آیات قرآنی روشنتر و قابل قبولتر است.» (ترجمه تفسیر المیزان/ج13/ص542)
و این یعنی:
1. انطباق ذوالقرنین بر کوروش، نظر خودِ علامه نیست بلکه ایشان نظر افراد دیگر را بیان کرده اند.
2. علامه نظریه ابوالکلام آزاد را تایید نمیکند بلکه فقط از بین هفت نظریه موجود در بین مفسرین، نظریه او را بهتر از نظریه دیگران میدانند.
3. علامه همین نظریه ابوالکلام را هم «خالی از اعتراضات» نمیداند.
نتیجه اینکه، با توجه به جمیع مطالب پیش گفته، نمیتوان به طور حتم به ذوالقرنین بودن کوروش اذعان کرد بلکه فقط میتوان به عنوان یک احتمال در کنار سایر احتمالات مطرح شده در مسئله، به آن پرداخت.
منیع : مرکز پاسخگویی به شبهات